حس هفتم

وای اگر در دل مرداد زمستان بشود

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ب.ظ

ترس ، واژه ای که وقتی تلفظش میکنم اون حس سیاه و سردش رو بهم القا میکنه. شک و تردید و پشت سرش ترس ، اینکه میخوام حرفی رو بزنم اما این ترس لعنتی نمیذاره. ترس از اینکه بعدش چی میشه. فهمیدم اینکه تو همه ی این سالها سعی کردم منطقی برخورد کنم و همیشه نظرم این بوده که مسخره س بخاطر عواقبِ چیزی اونو نگفت و خودتو اذیت کنی و رنج ببری ، الان برام فقط یه شعارِ و بس. چون در واقع من الان بخاطر ترس از نتیجه حرفمو نمیزنم و خودمو خلاص نمیکنم. مدام در حال کلنجار رفتنم با خودم ، به تبعش ذهنم شلوغ و آشفته س. یه قطار دلیل تو ذهنم ردیف میشه که به این دلیل و این دلیل نباید بگی ، یهو یکی با خستگی و عجز میگه بگو ، چون دیگه خسته شدم از اما و اگر! این کلنجار ذهنی منو داره دیوونه میکنه. به خودم میگم آخه اینم مساله ایه که الکی خودتو درگیر کردی ، بعد دوباره خودم جواب میدم آره که مهمه ، اگه نبود مثل همیشه راحت برای خودم حلش میکردم. چی شد که اینقدر تو بیان حرفام محتاط شدم ، چی منو رسونده به اینجا ، به این ضعف ...

  • خاتون

نظرات  (۲۱)

نمیدونم چی بگم احساس میکنم در موقعیت مشابهت قرار نگرفتم تا حالا...
ولی به نظرم از کسی که فکر میکنی بیشتر میفهممت شروع کن برای گفتن حرفات...
پاسخ:
خیلی خوبه که لمس نکردی این حسو، نمیشه!
من می گم کم کم شروع کن از چیزای کوچولو.. شروع کن به رک بودن.. فکر کن به این که خیلی از آدما هیچ وقت فکر نمی کنن که شاید تو از حرفاشون ناراحت بشی و حرفشون رو میزنن.. ترس خوبی نیست بعداً مشکلاتت بیشتر هم می شه خدایی نکرده. 
پاسخ:
من همیشه رک بودم احساس و نظرمو مستقیم گفتم، یه مدتیه دچار این بیماری شذم:\
این همه احتیاط واسه گفتن حرفی تو وبلاگه؟
پاسخ:
نه، اینجا که احتیاط نمیخواد!
میفهمم چی میگی 
پاسخ:
هووووم ....
درک میکنم 
خیلی وقتا به این خود درگیری رسیدم 
من حرفامو مینویسم به امید اینکه مخاطب حرفام یه روزی اونا رو بخونه
شاید از نظر خیلی ها مسخره باشه 
ولی واسه من راهکار خوبیه!!!
پاسخ:
خب هرکسی یه راهی داره برای تخلیه افکارش .
مرسی از درکت :)
ترس همیشه و برای همه هست، به شکل های مختلف. کاری که از دست ما برمیاد اینه که اول ابتونیم شجاع باشیم و ترس رو برای خودمون معنا کنیم و بیرون بریزیم، اینجوری دیگه درون ما نیست و مثل قبل فشار وارد نمیکنه. بعد ببینیم چه طور می شه این ترس رو بیان کرد و به اطرافیان هم نشون داد.
باید براش راه حل پیدا کنیم. موقعیت مناسب ش رو بیابیم و با جملات متفاوت ؛لحن های مختلف بیان ش کنم. بلاخره یکی ش جواب میده.
نیاز به تلاش داره. یکمی هم آزمون و خطا.
پاسخ:
آره نیاز داره که بپذیری و به اصطلاح بری تو دل سر تا از بین بره. اینکه ادم همه ی اینا رو بدونه و منفعل باشه خیلی بده
اوووف ترس از گفتن میخوای بیا پیش من..شب و روز واسه گفتن یا نگفتن خیلی از حرف ها خوددرگیری دارم...
پاسخ:
نه من اینجوری نیستم ، همیشه حرفمو حسمو بروز دادم ولی این سری...
  • ماهان هاشمی
  • محتاط بودن به خودی خود چیز بدی نیست!

    حتی میشه گفت که لازم هم هست!

    اما خُب حد و حدود داره!

    نه اونقدر بی‌احتیاط که زندگی و موقعیت و آینده رو به خطر بندازه و نه اونقدر بااحتیاط که بازم زندگی و موقعیت و آینده رو به خطر بندازه!

    پاسخ:
    بله درست میگین ، اما اینجا دارم میبینم که این احتیاط ِ زیادیه و اشتباه.
  • فاطیما کیان
  • باید به ترس نشون بدی که هیچی نیست اونوقته که موش میشه ازت میترسه
    پاسخ:
    اوهوم 
    عسل نمیدونم چی بگم!
     همیشه که پست هاتو میخونم واقعا میمونم باید چی بگم!
    پاسخ:
    عزیزدلم همین خوندنت یه دنیا ارزش داره
    دلیلى هم نیس که آدم همه چیو بگه! بعضى چیزا هم نباید گفت! ربطى هم به ترس نداره.
    حالا این مورد باید گفته بشه و میترسى؟


    پاسخ:
    دکتر اینو باید گفت وگرنه با بخش اول حرفاتون کاملا موافقم
  • رها مشق سکوت
  • من اینجور مواقع تو سرم اینقدر حرف هست و اینقدر با خودم به شکلای مختلف حرف میزنم که احساس میکنم الانه که مغزم منفجر بشه
    حس خیلی بدیه
    پاسخ:
    منم به همین درجه از آشفتگی ذهنی رسیدم ، پوکیده مخم
    چقد هدرت قشنگه خاتون...پر از حس خوبه :))
    پاسخ:
    مرسی عزیزم، چه خوب که اینجوره 
    ترس از دست دادن بدترین ترسه...

    البته نمیدونم این ترس تو از کدوم نوعشه...
    پاسخ:
    اوهوم،  خیلی بده نفیسه ...
  • نیمه سیب سقراطی
  • این ترس ها میدونی از کجا میاد خاتون ؟!
    از یه تجربه بد ، از یه زخم ... 
    پاسخ:
    درسته یکتا جان ، موافقم
    نمیدونم چی بگم خاتون عزیزم؟!
    فقط از ته دل دعا میکنم هرچه زودتر یه لبخند بزرگ بیاد تو دلت و بشینه رو لبت :)))
    پاسخ:
    نگار جان عزیزم مرسی :*
    عزیزم آخه چی شده؟
    فقط امیدوارم به خاطر یسری روزا باشه که گریه و غصه درش اقتضا میکنه و دلیلی نداشته باشه...
    امیدوارم زودتر خوب بشی.
    پاسخ:
    مرسی عزیزم ، چیزی نیست حل میشه
    همین که درباره‌اش صحبت می‌کنی خودش یه شروعه.
    یه مرزی هست بین رک بودن و بی‌شعوری، و همچنین بین محافظه‌کاری و حماقت. اینو تشخیص بدی وضعیت خیلی بهتر می‌شه.
    پاسخ:
    درسته . بله موافقم
    چی شده نازنین؟ گریه برای چی؟
    پاسخ:
    پیش میاد عزیزم 
  • ✿شمیم زندگی✿
  • لایک
    پاسخ:
    :)
  • ماهان هاشمی
  • آخییی!

    دقیقا مثل ماهک! :))

     

    پاسخ:
    ماهک دختر کوچولوته ، چه اسم قشنگی ^_^