هدف
انجام دادن هر کاری و به اصطلاح رسیدن به هر هدفی به مقدماتی نیاز داره ، دم دستی ترین مثال ، سفرِ. مقصد همون هدفه و مقدمات همون وسایلی که بهش نیاز داریم. اما حرفی که میخوام بگم در مورد وسیله س و همون درگیری همیشگی که هدف وسیله رو توجیه میکنه یا نه؟ ما اینجا کاری به اهداف بد نداریم یعنی کارایی که از اولش میدونیم غیراخلاقی و غیرقابل قبول برای عموم هستن. خب می مونه کارا و اهدافی که تایید شده هستن ، اما واقعا چقدر مهمه که برای رسیدن به اون اصل کاری مسیر رو چطور بریم؟! مثلا ما میخوایم به کسی که میدونیم بیگناه کمک کنیم اما تمام شواهد بر علیه اونه ، اینوسط ما کاملا مطمئنیم که اون شخص بیگناه و تنها راهی که داریم گفتنه دروغه. دروغ یه عمل مذمومه و هرگز تایید نمیشه ( دروغ مصلحتی و نمیدونم سفید و این حرفا همش یه کلاه گشاده که سر خودمون میذاریم) ، خب حالا اگه ما با گفتن یه دروغ باعث نجات اون آدم بشیم میتونیم بگیم هدف وسیله رو توجیه میکنه در صورتی که اگه بخوایم طبق اصول نانوشته ی اخلاقی جامعه و انسانها عمل کنیم هدف هرگز وسیله رو توجیه نمیکنه. حالا منِ آدم موندم و کشمکشی که این وسط بین عقل و وجدانم در جریانه .به کارایی که تا الان تو زندگیم انجام دادم فکر کردم ، وقتایی بوده که برای من هدف توجیه گر وسیله بوده حالا شاید اون عمل اینقدر ناچیز بوده که به هیچ کجای دنیای به این بزرگی برنخوره و لابلای اتفاقات بزرگتر گم شده اما ممکنه روزی برسه که تصمیم و عمل من خیلی تاثیرگذار باشه ، اینجاست که مخ آدم درگیر میشه. نتیجه این خود درگیری برای من اینه که اگه موقعیتی پیش بیاد سعیم رو بر این میذارم که در بهترین حالت عقلی و منطقی باشم و نسبت به اون چیزی که میبینم بهترین تصمیمی که اون لحظه بنظرم درسته رو بگیرم که شاید طبق معیار اخلاق گرایی ، خیلی هم اخلاقی نباشه! اخلاق گراها معتقد هستن که مطلقا وسیله هدف رو توجیه نمیکنه و هرگز رسیدن به هدفی خوب با وسایل و در مسیر بد قابل پذیرش نیست . اما واقعا کی میدونه چی درسته و چی غلط؟!
- ۹۴/۰۸/۱۱